jomalate ziba
نفرین به تو ای غریبه
به تو که روزی اشنا ترین لحظه هایم بودی!
سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین با من چه کردی؟
ایا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟!
اگر چنین است پس نفرین بر عشق...
روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم
نفرین به تو ای غریبه...
باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد
میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج
محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم
چیزی بگو چیزی نخواهم گفت
سکوت های سر به زیر از کودکی با من است
و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه...
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ساعت
16:31 توسط sadaf| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |